loading...
همه چی درباره عشق
اسمان بازدید : 173 سه شنبه 01 شهریور 1390 نظرات (0)

دوستت دارم

 

    حتي اگر قرار باشد

 

                 شبي بي چراغ، در حسرت يافتنت

 

       تمام پس کوچه ها را

 

زير باران، قدم بزنم.

         

عشق را وقتي احساس کردم که ديدم : يک کودک آبنبات خودش را در آب شور دريا مي زد و مي خواست آن را شيرين کند

 

 


 

 

من عشق را در تو تو را در دل دل را موقع تپيدن و تپيدن را به خاطر تو دوست دارم

 


 

 

 

 

 


 

 

بي
تو امشب باز يک گوشه نشستم در خيالم آمدم پيش تو و گفتم که خستم از همه
چيز و همه کس به تو گفتم هاي هاي گريه کردم زار زار ناله کردم گفتم اينجا
غصه دارم هيچکس را هم ندارم از همه چيز و همه کس من گسستم با همين دستهاي
بستم مثل اينکه کودک هستم از تو پرسيدم تو ميداني که هستم؟ تو به من
خنديدي و گفتي که باز هم در اين دنياي زيبا چشم بر خوبيها بستم

 

 

 


 

 

گوييم که بيدار شديم اين چه خيالست بيداري ما چيست بيداري طفلي است که محتاج لالاست

 

 

 


 

 

کسي
در باد مي خواند تو را تا اوج مي خواهم براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي
مانم د لم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم تو هستي در وجود من تو
را هرگز نمي رانم

 

 

 


 

 

 

 

 

 دوست داشتن کساني که دوستمان مي‌دارند کار بزرگي نيست، مهم آن است آنهايي را که ما را دوست ندارند، دوست بداريم

 

 

 


 

 

 من ياد گرفتم ، که سالها طول ميکشه که بين آدمها اعتماد بوجود بياد ولي فقط يکمي سو ظن (نه دليل) کافيه که همشو از بين ببره

 

 

 

 


 

به گل گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."

به پروانه گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من زيبا تر است..."

به شمع گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."

به عشق گفتم: "آخر تو چيستي؟" گفت: "نگاهي بيش نيستم

       
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 38
  • بازدید کلی : 5,004