عشق مگر حتما باید پیدا و اشکار باشد تا به ادمیزاد حق عاشق شدن
عاشق بودن بدهد؟
گاه ادم، خود ادم، عشق است، بودنش عشق است،
رفتن و نگاه کردنش عشق است
دست و قلبش عشق است
در، تو عشق می جوشد، بی انکه ردش را بشناسی
بی انکه بدانی از کجا در تو پیدا شده
روئیده!
شاید، نخواهی هم، شاید هم، بخواهی و ندانی
نتوانی که بدانی
پیدا و ناپیداست
عشق گاه تو را
به شوق می جنبد، گاه به درد
در چاهی فرو می کشد